نوشته شده توسط : متین و . . .

 

گلایه ای از تو نیست

 

سیل اشک چشمهایم مجالی برای بغض گره خورده نداد و یک دفعه با اه دلتنگی رعد و برق خروشانی زد

 و از دل خسته و دلتنگ دردی بیداد شد و اشک فرو ریخت

نمیدانم امشب از کوی درد برایت نگاره کنم یا از کوی امید و انتظار اما امشب ناله دلتنگیهایم را با تو در

 رویاهای همیشگی ام تقسیم کردم تا شاید اه دلتنگی کمی ارام تر شود اما اه دلتنگی من نه تنها ارام

 نشد بلکه شعله ای از اتش بر ان افزود شد و خروشان تر شد نازنینم اشکی که از دیدگانم چکید بار دیگر

 تصمیم جاودانمان را برایم تداعی کرد و یاداور شد که تو معشوقی داری از همه برایت عزیزتر و

مهربانتر .دل کوچکم گاه و بیگاه دلتنگ تو و خاطره هایت میشود میخواهد با او بمانی او عین طفلی است

 که سر هر چیز بهانه میگیرد و دلگیر میشود وقتی میگوید از کنارم نرو یعنی قدرت درک این را ندارد که تو

 باید بروی نمیدانم چرا امشب اسمان احساس گرفته اما باران نمیبارد چشمان من که بارانی شده دیگر

چه در بساط دارد شب شد و تو رفتی و من تنها شدم و با دردهایم هم اغوش

دیدگانم تو را میجویند اما نیستی

امشب سراغت را از ستاره ها گرفتم گفتند در جست و جوی حیات و ارامشی

با فریادی از درد گفتم مگر او نمیداند چشمهایم خون گریه کرد از درد انتظار پس چرا به کوچه بیخیالی ها

 تن داده و سراغی از این دیوانه نمیگیرد

سکوتی کرد نمیدانم جوابش چه بود

تو میدانی؟





:: موضوعات مرتبط: شعرهای عاشقانه , ,
:: بازدید از این مطلب : 329
|
امتیاز مطلب : 31
|
تعداد امتیازدهندگان : 11
|
مجموع امتیاز : 11
تاریخ انتشار : دو شنبه 25 بهمن 1389 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: